بحران شوهر
sweetgirls
sweetgirls
امسال مدرسه من و آیسان و مریم جدا شده
آیسانم بابت این موضوع از من دلخوره آیسان مگه ما به واسته مدرسه باهم بودیم؟! اگه قرار بود با جدا شدن مدرسه ها دوستیه ماهم تموم بشه؟ اون وقت باید سال بعد که مدرسه ها تموم میشه دوستیه ما هم تموم میشد!!!
مینویسم از تو .... از تو ای شاد ترین .... تازه ترین نغمه عشق تو که سر سبز ترین منظره ای .... تو که سرشار ترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم .... وتو سنگ صبورم بودی در تمام لحظاتی که خدا .... شاهد غصه و اندوهم بود به تو می اندیشم .... و به تو میبالم .... و از تو میگیرم .... هرچه انگیزه درونم دارم بهترین آرامش .... برترین خواهش و احساس نیاز .... در دلم می جوشد روزها می گذرد .... عشق ما رو به خدایی شدن است رو به برتر شدن از هر حسی .... که در این عالم خاکی پیداست دوستت میدارم .... از زمین تا به خدا دوستت میدارم .... ازهمین نقطه خاکی تا به عرش پریناز
دوست دارم عشق خودم
آیسااااااااااان
آیساااااااااااااااان
آیسااااااااان
آیسااااااااااااااااااااااااااااااااااان
سلامتی بچه های بالا شهر که دستبند طلا دستشون! و گردنبند طلا گردنشونه ... و سلامتی بچه های پایین شهر که دستبند کلانتری دستشون و طناب دار گردنشونه!! اما به سلامتی تو که لبخندت برام طلای بالاشهرهاست و ناراحتیت طناب دار پایین شهرهاست...
آیسان
ای واااااااااااااااااااااااای مردم از خنده
پری خیلی خوشگل و باشخصیته
دیگه به 2 من گیر ندیااااااااااااااااااااااااااااا
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری...
آیسان
ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﻮﻧﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺯﺩ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﺵ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﭙﺮﺳﻪ…ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺟﯿﻎ ﺯﺩ،ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ…ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ…ﺍﺯ ﺟﺪﻭﻝ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ…ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﭗ ﮐﻨﻪ…ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺗﻮﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ…ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺭﺩ ﻭ ﺑﺪﻝ ﻧﺸﺪ…ﺳﮑﻮﺕ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ" :ﻫﯽ ﻣﺮﺩ!ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ…ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺣﺪ ﻣﺮﮒ ﺗﺮﺳﻮﻧﺪﯼ"!ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ" :ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺿﺮﺑﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺘﺮﺳﻮﻧﻪ"ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ" :ﻭﺍﻗﻌﺂ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ…ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻫﯽ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ…ﺁﺧﻪ ﻣﻦ25ﺳﺎﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪه ی ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮐﺶ ﺑﻮﺩﻡ!!!
آیسان